به همت جناب آقای عبدالله امامی یادواره شهدای قادرخلج در سال 95 در تاریخ 12 آبانماه 95 در مسجد جامع روستای قادرخلج برگزار میگردد. از عموم علاقمندان دعوت میشود در این مراسم معنوی شرکت نمایند.
برنامه های یادواره ابتدا نماز جماعت و تلاوت قرآن و سپس سخنرانی و مداحی و پذیرایی از شرکت کنندگان خواهد بود.
شهید حسن اسماعیلی روز اول مرداد سال 1367 به مرخصی آمد روز دوم به خواستگاری رفت و روز سوم قرار عقد و عروسی گذاشته شد روز چهارم قرار شد، عروسی انجام شود. عروسی انجام گرفت ولی فوق العاده ساده.
حتی نزدیکترین دوستانش را برای بعد شام دعوت کرد. شام فقط خانواده خودش بودند. می گفت: من از سر و صدا خوشم نمی آید.
در محل این شهید رسم است که داماد باید بر بالای سر عروس انار پرت کند و این نشان از شادی داماد و علاقه اش به این عروسی است. شهید حسن اسماعیلی گفت: من از مادر شهید علی اکبر جلیلی خجالت می کشم که انار پرت کنم.
عروسی انجام شد. سه روز بعد هنوز دو روز از مرخصی او باقی مانده بود ولی منافقین با کمک صدام برای او آرام و قرار نگذاشت. و سه روز بعد از آن خبر شهادت حسن اسماعیلی در عملیات مرصاد اعلام شد.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
در جبهه به شوخ طبعی و مزاح شهرت داشت همه دوستش داشتند گاهی برای او جشن پتو می گرفتند و به شدت کتکش می زدند ولی با این حال به محض اینکه از دستشان در می رفت شروع میکرد به مزاح و شوخی انگار نه انگار که چند دقیقه قبل او بود که تا سر حد مرگ کتک خورد.
یکی از دوستانش در جبهه با ترکش زخمی شده بود از قضا قسمتی که مجروح شده بود جای خوبی نبود. بعد از دوماه که از مرخصی آمد شهید حسن اسماعیلی او را در آغوش گرفت و بسیار اظهار خوشحالی کرد و در پیش سایر دوستان که از جای ترکش او مطلع بودند گفت که لباست را در بیاور ببینم زخمت خوب شده یا نه؟
این رزمنده با سایر دوستان بر سر او ریختند و او را به شدت کتک زدند و گفت دیگه نمی پرسم اشتباه کردم ولم کنید وقتی رهایش کردند تا نزدیکی یک از سنگرها رفت و گفت راستی زخمت چطوره؟ از همین جا هم نشانم بدهی می بینم که زخمت خوب شده یا نه؟
دوباره این رزمنده تا ساعتی او را تعقیب کرد. جبهه با بودن حسن اسماعیلی بسیار دلنشین بود و خبری از دلتنگی و ناراحتی نبود.
راستی این روزها سالگرد شهادت شهید حسن اسماعیلی است یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
شهید حسن اسماعیلی تازه به مرخصی آمده بود و دنبال ازدواج بود بالاخره ازدواج کرد ولی سه روز بعد از ازدواج برای کور کردن چشم فتنه راهی جبهه شد و در تنگه چهارزبر که همان تنگه مرصاد است بعد از انهدام تانکهای منافقین کوردل به شهادت رسید شهادت آرزوی دیرینه او بود. رفت و با روسفیدی به اباعبدالله الحسین علیه السلام ادای احترام کرد.
روحش شاد و یادش گرامی بود.
درباره این سایت